پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
مصیبت دیده، برای مثال پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک بوس آن در (نظامی۳ - ۴۲۴)، خوار، ذلیل. در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب خاک برسر شدن: کنایه از بدبخت شدن، بیچاره شدن
مصیبت دیده، برای مِثال پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک بوس آن در (نظامی۳ - ۴۲۴)، خوار، ذلیل. در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب خاک برسر شدن: کنایه از بدبخت شدن، بیچاره شدن
رس، نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، رست
رُس، نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، رُست
دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره. ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای 167 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری است. آب آنجا از چشمه ومحصولات غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره. ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای 167 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری است. آب آنجا از چشمه ومحصولات غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
خداپرست. پرستندۀ خدای. دیندار. مؤمن. مقابل خلق پرست. مقابل هوای پرست: خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخرد گهی خدای پرست و گهی گنهکاریم. ناصرخسرو. اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار. ناصرخسرو. گفت من کز جهان کشیدم دست زاهدی رهروم خدای پرست. نظامی. گفت من خضرم ای خدای پرست آمدم تا ترا بگیرم دست. نظامی. گفت پیغمبر خدای پرست کآنچه کس را نبود ما را هست. نظامی. از سر صدق شد خدای پرست داشت از خویشتن پرستی دست. نظامی. سالار خیل خانه دین حاجت رسول سردفترخدای پرستان بی ریا. سعدی. گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش. سعدی. (طیبات). خدای عزوجل فیض کرد بندۀ خویش تو نیز صبر کن ای بندۀ خدای پرست. سعدی
خداپرست. پرستندۀ خدای. دیندار. مؤمن. مقابل خلق پرست. مقابل هوای پرست: خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخرد گهی خدای پرست و گهی گنهکاریم. ناصرخسرو. اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار. ناصرخسرو. گفت من کز جهان کشیدم دست زاهدی رهروم خدای پرست. نظامی. گفت من خضرم ای خدای پرست آمدم تا ترا بگیرم دست. نظامی. گفت پیغمبر خدای پرست کآنچه کس را نبود ما را هست. نظامی. از سر صدق شد خدای پرست داشت از خویشتن پرستی دست. نظامی. سالار خیل خانه دین حاجت رسول سردفترخدای پرستان بی ریا. سعدی. گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش. سعدی. (طیبات). خدای عزوجل فیض کرد بندۀ خویش تو نیز صبر کن ای بندۀ خدای پرست. سعدی
مقابل خاک وطن. منزل مسافران. (آنندراج) : خاک غربت نیست دامنگیر سستی بند پاست سخت این زنجیر بر پایم گرانی می کند. دانش (از آنندراج). گر بود چشم تری گرد کدورت توتیاست خاک شورانگیز غربت سرمۀ چشم من است. اسیر (از آنندراج). خاک غربت بود آئینۀ ارباب سخن. صائب (از آنندراج). از سفر روشن کند سالک چراغ معرفت لعل را در دیده باشد خاک غربت توتیا. شفیع اثر (از آنندراج)
مقابل خاک وطن. منزل مسافران. (آنندراج) : خاک غربت نیست دامنگیر سستی بند پاست سخت این زنجیر بر پایم گرانی می کند. دانش (از آنندراج). گر بود چشم تری گرد کدورت توتیاست خاک شورانگیز غربت سرمۀ چشم من است. اسیر (از آنندراج). خاک غربت بود آئینۀ ارباب سخن. صائب (از آنندراج). از سفر روشن کند سالک چراغ معرفت لعل را در دیده باشد خاک غربت توتیا. شفیع اثر (از آنندراج)
کنایه از محتاج، آواره، آفت زده. (آنندراج). ذلیل: پر از درد نزدیک قیصر شدند ابا ناله و خاک برسر شدند. فردوسی. از حسرت تو هست جهان پای درگلی در ماتم تو کیست فلک خاک برسری. سیدحسن غزنوی. - خاک برسرشدن، مصیبت دیدن. بدبخت شدن. بیچاره شدن
کنایه از محتاج، آواره، آفت زده. (آنندراج). ذلیل: پر از درد نزدیک قیصر شدند ابا ناله و خاک برسر شدند. فردوسی. از حسرت تو هست جهان پای درگلی در ماتم تو کیست فلک خاک برسری. سیدحسن غزنوی. - خاک برسرشدن، مصیبت دیدن. بدبخت شدن. بیچاره شدن